هنر و گرافیک · دسامبر 26, 2023 0

چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه 💯

چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه

 

اولین مسئله در این رساله ، به بررسی شخصیت رستم و جایگاه او در تفكر اساطیری ایرانی و بویژه نقش او در «شاهنامه » اختصاص دارد در ضمن ، پیشینه خاندان سام و نریمان و رستم دستان ( چنانچه حكیم فردوسی بر ما می نمایاند ) مطرح می گردد از سوی دیگر ، از دیدگاه مورفولوژی ( ریخت شناسی و سیما شناسی و ) و در آلات وادوات جنگی این پهلوان رستم و تنها یاورش رخش ب

 

چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه

چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه

دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 85 کیلو بایت
تعداد صفحات 134
برای دانلود فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

فهرست مطالب

عنوان صفحه

چكیده 4

پیشگفتار 6

مقدمه 8

فصل اول : رستم كیست ؟ 11

( دوران زندگی خانوادة رستم )

فصل دوم : رستم چگونه مردی است ؟ 26

( صورت وسیرت رستم هنیت و سلاح و اسب رستم )

فصل سوم: « هفت خوان » 44

( جنگ های رستم موجودات اساطیری در هفت خوان )

فصل چهارم : بررسی چهره های مختلف هفت خوان از دیدگاه چهره پردازی 54

فصل پنجم : شناخت مكالمه و كلام در نمایش 69

نیروهایی كه در روند نمایش دخیل هستند

فصل ششم : بررسی فضا و صفحه های هفت خوان 75

خوان اول 76

خوان دوم 79

خوان سوم 84

خوان چهارم 90

خوان پنجم 94

خوان ششم 102

خوان هفتم 106

فصل هفتم : داستان مرگ جهان پهلوان رستم 115

فصل هشتم : پیشنهاد و نتیجه گیری 127

خلاصة كار عملی 128

فهرست منابع

چكیده :

اولین مسئله در این رساله ، به بررسی شخصیت رستم و جایگاه او در تفكر اساطیری ایرانی و بویژه نقش او در «شاهنامه » اختصاص دارد . در ضمن ، پیشینه خاندان سام و نریمان و رستم دستان ( چنانچه حكیم فردوسی بر ما می نمایاند ) مطرح می گردد. از سوی دیگر ، از دیدگاه مورفولوژی ( ریخت شناسی و سیما شناسی و .. ) و در آلات وادوات جنگی این پهلوان رستم و تنها یاورش رخش بحث به میان می آید .[1]

نكته دیگر صفات نیكوی رستم است كه به گونه ای خاص در وجود او جمع شده‌اند. همچون : زورمندی ، هنرمندی ، اعتقاد (توكل ) ، مدبّری ،‌ علاقه به رزم و بزم ، زبان آوری ،‌ وفاداری ، جوانمردی و پهلوانی عیان می گردد .

نكته دیگر اینكه در هفت خوان ، نماد تعالی رستم است ،‌ و رستم مظهر انسان كامل ایرانی است كه با موجودات اساطیری همچون اژدها و دیوان ، برخوردها و چالش دارد .

قسمت دوم این نوشتار به بررسی هفت خوان ، وجه نمایش آن از زاویه دید انسان امروزی بررسی شخصیتها و چهره ها در ادبیات … – ( چنانكه متعارف است ). پرداخته است . تصاویریكه به نوعی یك ؟ « تیپ » را به مامعرفی می كنند . همچون جادوگر ، كودن ، مست و ………

در پایان نگارنده به موضوع اصلی ( با پیش زمینه مطرح شده ) پرداخته است .

فضا سازی فردوسی در «‌خوان ها » نحوه نمایش صفحه ها و توصیف از آنها و بررسی شعراو از نگاه تصویری و گرافیكی ، چنانكه طرح موضوع از این نكته شروع می شود.

نتیجه گیری : شاهنامه بطوریكه تاریخ نقاشی ایرانی نشان داده – تصویری ترین و خوش پرداخت ترین ، روایت ادبی است كه در نحوه بیان فضا ، صفحه ها ، حالات چهره های انسانی و حتّی حیوانی ، رنگ ها و توصیف موجودات اساطیری جایگاه قابل توجه و مثال زدنی دارد . .[2]

پیشگفتار

شاهنامه همیشه دغدغة ذهنی نگارنده بوده است . هم روایات فردوسی و هم پرداختهای تصویری نقاشان ایرانی طی این هزارسال ( تقریباً اكثر نقاشان نامی ایران زمین ) یكی از برگهای زرین زندگیشان تصویر سازی شاهنامة فرودسی بوده است . و این ها عواملی بود تا مرا سوق دهد تا در این جهت به پژوهش بپردازم[3] ، به تمامی موارد فوق اگر پروژه عملی نگارنده یعنی تصویر سازی هفت خوان رستم – هم افزوده شود ،‌ شاید مهمترین دلیل تعلّق خاطر من به این تحقیق باشد .

برای پژوهش در این مورد تقریباً هر آنچه از آثار نقاشان ایرانی ، برای شاهنامه تصویر سازی شده بود ، مطالعه كردم ، گفتن اینكه همة این تصاویر را مطالعه كرده ام شاید به واقعیت نزدیك نباشد . اما تقریباً هر آنچه به دستم رسید با دقت مطالعه و با شعر مورد نظر ( خوانهای هفت خوان ) مطابقت دادم . از دیگر منابع مورد استفاده ام سنگ غارهای شیراز ( زندان كریم خان زند ) ، كاشی قهوه خانه های قدیمی ، بررسی كاشی در ورزشگاه شهید شیرودی منتقّش است و این كاشی ها از سردر دروازه ای در میدان ارگ آورده شده است ، بسیار بهره بردم .

بهره بردم . اما در بسیاری از موارد نیر با مشكلات متعددی برخورد كردم . ازجمله عدم موافقت بعضی از مراكز و موزه ها جهت بهره یابی از آثار موجود در این موزه ها.

لازم به تذكّر است كه جهت آوری این مجموعة از متن شاهنامه به تصیحح ژول مول بهره گرفتم و با بررسی و مطالعه شاهنامه (بخصوص هفت خوان ) در مواردی – كه متأسفانه منبع تحقیقی مناسبی نیافتم ، بر اساس استنباط شخصی پیش بردم . اما آنچه مسلم است در این رساله تدوین یافته كتاب شاهنامه و پیش از هركس استاد بزرگوارم دكتر جابرعناصری راهنمای من در این پژوهش بودند . اگر كوتاهی و قصوری بوده از جانب نگارنده است واگر نكته مثبتی وجود داشته است مرهون لطف استاد بزگوارم دكتر جابر عناصری است ». [4]

مقدمه

شاهنامه كتاب تاریخی ما ایرانیان است ، شاید در هیچ دورة تاریخی ایران به كتابی ، بیش از شاهنامه به لحاظ مصّور سازی پرداخته نشده باشد و تقریباً بیش از هر كتاب دیگری مورد توجه پادشاهان به جز سلطان محمود غزنوی كه قدر حكیم را ندانست. و همچنین مغرضانی كه با فرهنگ ایران میانه خوبی ندارد نقاشان به این دلیل كه كتاب فرودسی بیش از هر كتاب دیگری تصویری است . به این كتاب عنایت خاصّی داشتند. و این مهم هم در بیان فردوسی و هم روایات اساطیری آن نهفته است . از این رو شاهنامه هم مبدأ تصویر سازی ایرانی است و هم منبع پژوهش . اما هیچگاه نه جایگاه تصویری ( ونه تصویر سازی ) آن اعتنا نشده است . از این رونگارنده صمم گردید كه بامختصر معلومات خود پژوهشی هر چند محدود در این مورد انجام دهد . اگر چه این پژوهش محدود به هفت خوان رستم است ومنابع تصویر سازی این[5] فصل شاهنامه زیاد ، امّا در رشته های دیگر هنری تقریباً به آن پرداخته نشده است . منظورم از رشته های دیگر هنری ، سینما و نمایش است چرا كه علیرغم نگاه اساطیری موجود در این فصل به نوعی می توان نگاه عارفانة فردوسی را هم به آن افزود ، آن نگاه هم شاید در تحول رستم پس از گذراندن هر مرحله از هفت خوان است و این نكته می‌توانست و می تواند – منبعی برای راویان داستانهای شاهنامه باشد . شاهنامه علی رغم نگاه اسطوره ای خود كاملاً ملموس است و تنها نكته آن بیان تصویری فردوسی است . خواننده شعر فردوسی با شخصیتهای آن كاملاً احساس قرابت می كند، حالات شخصتها ، تغییر فرم چهره ها ( آنچه كه میان نمایشنامه نویسان مرسوم است یعنی میمیك صورت ) فضای بزم یا رزم ، معاشقه یا مجادله و حتی چهرة رخش در شعر فردوسی برای خواننده كاملاً تصویر شده است . از این رو مهمترین منبع برای نگارنده همان كتاب وزین فردوسی بوده است .

به همین دلیل در بعضی موارد كه منبع پژوهشی معتبری نیافتم براساس استنباط شخصی و با راهنمایی هایی بی دریغ استاد عناصری به تحلیل فصل های هفت گانه هفت خوان رستم پرداختم . رستم نماد انسان ایرانی است . پهلوانی است كه در آزمون های مختلف دچار تحول روحی نیز می شود او درخوان اول « خواب »‌ است و به لطف پروردگار و همّت رخش به سلامت جان به در می برد . او چون هر انسان دیگر دچار فراز و نشیبهایی می شود گاه حتی نافرمانی می كند. گاه نسبت به وعده‌هایش[6] فراموشكار می شود و صد البتّه چون اسطوره است و با موجودات اساطیری به مبارزه بر می خیزد . كمتر نكات منفی شخّصیت اش برخواننده مشخص می گردد و این آنچیزی است كه خواننده می خواهد و فردوسی به آن جداً واقف بوده است. اسطوره های ایرانی در بسیاری از موارد برخاسته اسطوره های ایرانی در بسیاری موارد برخاسته از شاهنمامه فرودسی است . و در هیچ كتاب دیگری اندیشه انسان چنین به مرزهای فرا واقعی و عالم خیال ایرانی وارد نشده است . همة آنچه پهلوان ایرانی را می آزماید و حتی دشمن اوست در بالاترین وخطرناكترین شكل ممكن در این كتاب وزین جمع شده است. توران و تورانیان همواره نمادی از دشمن و متجاوز برای این مرز وبوم بوده اند و فردوسی در واقع آنچه را كه در ناخود آگاه ذهنی خواننده ایرانی وجود داشته، عیان كرده است . از این رونشانة فرهنگ ایرانی است هم برای جماعت ایرانی و هم غیر ایرانی و شاید علّت آنكه پادشاهان ایرانی سالها برای مصور سازی یك نسخه از شاهنامه منتظر می ماندند و پس از مدتی آنرا پیشكش ممالك دیگر می كرده اند ، این بوده كه آنرا عامل و نماد قدرت و فرهنگ ایرانی می دانسته اند كه برای دیگران هم ملموس بوده است .[7]

رستم كیست ؟

دوران زندگی و خانوادة رستم

رستم ، جهان پهلوان ، تهمتن پیلتن ، كه پهلوان اول شاهنامه است . تاریخ سیستان از قول فردوسی می گوید « .. خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید‌…. وی معتقد است كه در حماسة ملی ایرانی نظیری برای او یافته نشده است . هر حماسه‌ای قهرمانی دارد همة آرمانها و آرزوهای یك قوم دروجود او مجسّم می شود چون آشیل در ایلیاد همروراما ، در رامایانانی هندی . رستم نیز همة دوران پهلوانی شاهنامه را برمحور وجود خود می چرخاند . عجیب این است كه این مرد كه زندگیش ، آمیخته به آنهمه افسانه است وجودش هرگز از یك انسان عادی خاكی جدا نمی شود . مردی است دارای گوشت و پوست و استخوان ، دارای ضعف ها وتوانائی‌های انسانی ، حتی روئین تن هم نیست . منتها نیروی جسمی وروحی او بر پیش آمدها غالب می آید . بخت و تأئید خدائی نیز با اوست . حتی زمانی كه اكوان دیواو را از زمین بر می گیرید و در آستانة نابودیش قرار می دهد . وی با نیرنگ از چنگ او جان به در می برد و این بهیچ وجه غیر عادی نیست كه كسی از آسمان بر دریا بیفتد و زنده بماند . شگفتی وجود رستم در آن است كه درعین خارق العاده بودن ، انسان است . اگر از عمر دراز باورنكردنی او در چند حادثه نظیر هفت خوان بگذریم، دیگر تقریباً هیچ آمدی در زندگی او نمی بینیم كه نتوانیم آن را با منطق خاكی خود توجیه كنیم .[8]

رستم ، پسرزال ، پسر سام ، پسرنریمان ، از خانوادة گرشاسب است و مادرش ، رودابه دختر مهراب شاه كابلی است . خانواده گرشاسب یكی از مهمترین خانواده های ایرانی بوده و مردانش كه هر یك پس از دیگری پهلوان اول بوده اند هم به زور بازو و هم به فرزانگی شهرت داشته اند ، قلمرو فرمانروائی آنها سیستان بوده است . رستم ، آنگونه كه در شاهنامه توصیف شده ، نشان دهندة یك پهلوان كامل در ایران داستانی است . این مرد ، تجسّم اندیشه ها و آرزوی پیشینیان ماست . كشش و كوشش بشر برای زندگی بهتر ، برای سیر بسوی اعتلاو پیروزی بربدی و گزند و زشتی . بهترین جلوه اش را درپهلوانان حماسی می یابد و رستم ، درمیان این پهلوانان حماسی می یابد رستم ، درمیان این پهلوانان همة صفت های لازم را در خود جمع دارد. تنها مرگ است كه نمی تواند بر آن فائق شد . مرگ ، پایان سفر است . در زندگی پهلوانان ، مرگ ، قلّه زندگی است . مرگ است ، كه به زندگی هیبت و عظمت و معنی می بخشد، معنی زندگی هر پهلوان در شیوة مردن اوست .

كودكی و نواجوانی :‌

چون رستم مرد برگزیده است ،‌ طرز زاده شدنش هم بازداه شدن دیگران فرق دارد . رودابه ، زن زال ، از همان دوران آبستنی احساس می كند كه كودكی غیر از كودكان عادی در شكم دارد. چون بچه از فرط درشتی نمی تواند از شكم مادر بیرون آید ، زال از سیمرغ چاره جوئی می كند . « مرغ فرمانروا » حاضر می شود و دستور می دهد كه رودابه را به عصارة سُكر آور مست كنند و پهلویش را بشكافند و كودك را از پهلویش بیرون آورند.[9]

سیمرغ دربارة كودك چنین پیشگوئی می كند :

از این سرو سیمین بر ماهروی یكی شیر باشد تو را نا مجوی كه خاك پی او بیوسد هژبر نیارد به سر برگذشتنش ابـر وز آواز او چرم جنگی پلنگ شود چاك چاك و بخاید دو چنگ

به گاه خرد سام جنگی بود به خشم اندرون شیر جنگلی بود

خصوصیت دیگر رستم آن است كه میوة عشق است ، عشق زال و رودابه كه دو نژاد ایرانی و تازی را به هم پیوند داده اند ( مهراب پدر رودابه ، نوادة‌ ضحاك است ) .

این وصلت میان دو خانواده ای صورت می گیرد كه دشمن دیرینة با هم داشته اند .

چون كودك زاده می شود ،‌نامش را « رستم »‌ می گذارند و از روی هیكل او پیكر ای از حریر كه به موی سمور آگنده شده ، می سازند و آن را به نزد جدش سام می‌فرستند، این پیكره هیبت كودكانة رستم را نشان می دهد : [10]

یكی كودكی دوختند از حریر به بالای آن شیر ناخورده شیر درون اندرآگنده موی سمور برخ برنگارنده ناهید و هور دو بازوش بر اژدهای دلیر به چنگ اندرش داده چنگال شیر بزیركش اندرگرفته سنان به یك دست كوپال و دیگر عنان

رستم چنان است كه باید دو دایه او را شیر بدهند و چون از شیر باز گرفته می شود ، خوراك پنج مرد نصیب اوست ، در هشت سالگی اینگونه است :

چو رستم به پیمود بالای هشت سبان یكی سرو آزاده گشت چنان شد كه رخشان ستاره شود جهان برستاره نظاره شود تو گفتی كه سام یلستی به جای به جاه و به فرهنگ و دیدارورأی

و چون سام در همین سن به دیدن او می آید ،‌از دیدارش شگفت زده می شود :

بدان بازو ویال آن قدّ و شاخ میان چون قلم ،‌ سینه وبر فراخ

دورانش چوران هیونان ستبر دل شیر و نیروی پیرو هزبر

و رستم از همان هشت سالگی ، از دنیا اسباب جنگ می خواهد .

یكی بــنده ام پــهلوان سـام را نشایم خورد خواب و آرام را

همی اسب وزین خواهم و دروع و خود همی تیر ناوك فرستم درود

نخستین عمل پهلوانی رستم ،‌ هنگامی كه هنوز كودكی بیش نیست ،‌با كشتن پیل سپید شروع می شود . پیل بزرگ زال از بند رها می گردد و چون بیم آن است كه كسانی را هلاك كند وهیچ كس را یارای برابری با او نیست ،‌ رستم گرز نیایش سام را بر می دارد و بر سر او می كوبد و او را پای در می آورد . دومین عمل پهلوانی وی رفتن به «كوه سپند » است براین كوه قلعة عظیمی كه مردمش یاغی و تا روز احدی به گشایش آن توفیق نیافته ، نریمان ، در پای آن كشته شده ، سام كه به خونخواهی پدر برانجالشكر كشیده ، پس از آنكه سالها آن را در محاصره گرفته، ناكام بازگشته است . پس از هنرنمائی رستم در كشتن پیل سپید ،‌پدرش او را مأمور فتح كوه سپند می كند ، تاكین نیایش نریمان را باز خواهد . قلعه را بدینگونه برای او توصیف می كند : :[11] حصاری به بینی سرانور سحاب كه بروی پریّد پرّان عقاب چهار است فرسنگ بالای او همیدون چهار است پنهای او پر از سبزه و آب و دینار وزر بسی اندر او مردم و جانور

زال برای آنكه ساكنان دژ را غافلگیر كند ،‌ رستم و همراهیانش را درهیئت یك كاروان

كه بار نمك دارند ،‌ روانة دژ می كند ( نمك در دژكمیاب است ) این همان نیرنگی است كه بعدها رستم هنگام نجات بیژن از چاه افراسیاب و اسفندیار نیز هنگام نجات خواهرانش از اسارت ارجاسب به كار می برند .

نیرنگ در دژنشینان كارگر می افتد وكاروانیان را بدرون راه می دهند . شبانگاه ، رستم و یارانش ، كه سلاح زیر جامه پنهان دارند ، حمله می آورند و مردان قلعه را ازدم تیغ می‌گذارنند و خزانة دژ را بتصرف در می آورند . سپس آتش به قلعه در می زنند و باز می گردند .[12]

✔️  بهترین کیفیت 💯 از 💯
✔️  پشتیبانی 24 ساعته
✔️  مناسب ترین قیمت

◀️  فروشگاه فایل سیدا

 

دانلود چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه