تحقیق بررسی انسان شناسی از دیدگاههای مختلف
تحقیق بررسی انسان شناسی از دیدگاههای مختلف در 27 صفحه ورد قابل ویرایش
تحقیق بررسی انسان شناسی از دیدگاههای مختلف
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 23 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 27 |
دریافت فایل
تحقیق بررسی انسان شناسی از دیدگاههای مختلف در 27 صفحه ورد قابل ویرایش
تاثیر امیل دوركیم بر انسانشناسی
در تاریخ انسان شناسی سه شاخه بزرگ قابل تشخیص هستند: نخست انسانشناسی فرانسوی با اندیشمندانی چون امیل دوركیم، مارسل موس و لوی ـ برول. این شاخه به شدت از علوم طبیعی و فلسفه به ویژه از آگوست كنت متاثر بود. دوم، انسانشناسی امریكایی بود كه از ابتلا بر مفهوم فرهنگ پای میفشرد و از معان ابتلا انسان شناسی فرهنگی نام گرفت و بنیانگذاران اصلی آن (پس از لوئین هنری مورگان) فرانتس بوآس و شاگردان ؟؟ بودند. سوم، انسان شناسی بریتانیا كه تاكید آن به مفهوم جامعه در برابر فرهنگ بود. هر چند بنیانگذاران انسان شناسی بریتانیا برونیسلا و مالینوفسكی وارد طیف براون هر دو اندیشمند كاركرد گرا بودند [رادگیف ـ بحاون به شدت از دوركیم متاثر بود]، اما گسست مشخصی بین آنها وجود داشت. (فكوسی، 1381: 175و174)
با توجه به این مطلب میتوان گفت كه دوركیم در تاریخ انسانشناسی و نیز بنیانگذاری این رشته سهم بسیار مهمی داشته است، چرا كه وی در دو شاخه از انسان شناسی، یعنی انسانشناسی فرانسوی و انسان شناسی بریتانیا، نقش بسزایی داشته است.
امیل دوركیم را میتوان چه در منشا انسان شناسی فرانسوی و انسان شناسی بریتانیا، نقش بسزایی داشته است.
امیل دوركیم را میتوان چه منشا انسان شناسی علمی جدید و چه در منشا جامعه شناسی جدید قرار داد. در واقع به باور دوركیم، جامعه شناسی علمی گسترده بود كه مطالعه مقام جوامع را شامل میشد و مردم شناسی به اعتقاد و تنها یكی از شاخههای جامعه شناسی به حساب میآمد. در حالی كه مردم نگاری به نظر دوركیم، مجموعهای از روشهای میدانی بود كه به تنهایی اعتبار زیادی ندارند. میتوانیم او را از بنیانگذاران و نظریه پردازان اصلی مردم نگاری به نظر دوركیم، مجموعهای از روشهای میدانی بود كه به تنهایی اعتبار زیادی ندارند. میتوانیم او را از بنیانگذاران و نظریه پردازانهای اصلی كاركردگرایی بدانیم. كاركردگرایی وی به خصوص از طرق رابطه عمیق وی با سنت اثبات گرایی آگوست كنت، كه در روش شناسی دوركیمی منعكس شده است، دیده، میشود. (همان، 140)
– مردم شناسی فرانسه
«مردم شناسی فرانسه با اندیشمندانی چون، امیل دوركیم و خواهرزاده او مارسل موس (1872-1950)، درون حوزه جامعه شناسی پایهگذاری شد. در فرانسه مطالعه آغازین باز نمودهای جمعی تا مدتها و موضوع پدیده دینی تمركز داشت.» (ریوبر، 1381: 70) دوركیم با انجام پژوهشهای خود، خصوصاً با كتاب خود تحت عنوان صدور بنیانی حیات دینی، نفوذ زیادی بر نسل نخستین مردم شناسان فرانسه داشت.
– انسان شناسی دینی
«انسان شناسی دینی در معینه دوم قرن 19 شكل گرفت. به رغم پیچیدگی پدیده دینی، [در نزد مردم شناسان] از تایلر تا امیل دوركیم همواره با رویكرد ساده پندارانهای روبرو هستیم كه تلاش داشت برای انجام ادیان یك منشا مفروض ارائه دهد و طرح سادهای نیز از منظور آنها ترسیم كند.» (همان: ) دوركیم با انتشار كتاب صور بنیانی حیات دینی تاثیر زیادی بر انسان شناسی دین ماده است. كتاب وی را میتوان جز نخستین كتب انسان شناسی دین قرارداد و راهگشای پژوهشهایی در زمینه انسان شناسی دینی دانست.
– تاثیر دوركیم از طریق دیدگاه اثباتی بر انسان شناسی:
جامعه شناسان و انسان شناسانی كه تعریف اثباتی [دوركیمی] دین را پذیرفتهاند، كوشیدهاند این جادو و دین تمایز قائل شوند [بر اساس همان نگاه دوركیمی]: براساس پذیرفته شدهترین تمایزها مذهب اساساً اعتلا یا پرستش امور معنوی یا مقدس و جادو مستكاری و كنترل این اشیاء و امور شناخته میشود. (توسلی، 1380)
– انسان شناسی حقوق
دكتر روج الامینی، از دوركیم به نام مردم شناسی یاد میكند و نام او را در كنار مردم شناسان دیگری مینهد كه در پیدایش مردم شناسی حقوق نقش داشتاند: «از میان دانشمندانی كه نه به عنوان حقوقدان، بلكه به عنوان مردم شناس سهمی بزرگ در تحقیقات مردم شناسی حقوقی دارند، باید از تایلر، مورگان، بوآس، فریزر، دوركیم، مارسل موس، ماسینوفسكی و لوی ـ برول نام برد. مطالعات این مردم شناسان در سنن و آداب و رسوم و فرهنگ جوامع ابتلایی منابع ذی قیمتی را برای شناخت و مطالعه و تحلیل و تحلیل حقوق سنتی و مقررات رایج یا منسوخ این جوامع در دارد. این مطالعات و نظرات، زمینهای مناسب برای ایجاد رشته مردم شناسی حقوقی فراهم مرد». (روح الامینی، 1380: 261)
– دوركیم، مالینوفسكی و رادكیف ـ براون
«ماینوفسكی سنت مشاهده مشاركت آمیز و مستقیم را در انسان شناسی بریتانیا بنا نهاد، سنتی كه جز آداب انسان شناسی و به نظر برخی، یكی از مناسك ورود به اجتماع انسانی شناختی گشته است. ماینوفسكی را متعلق به مكتب كاركردگرایی و تحت تاثیر دوركیم میدانند. ماینوفسكی به پیروی از دوركیم، این و جادو را به قلمرو امور مقدس و متمایز از امور مقدس متعلق میداند، هر چند كه مفهوم امر مقدس او از دوركیم سرچشمه میگیرد، اما به گونهای یكسره متفاوت با دوركیم میان دین و جادو تمایز مینهد.» (همیلتون، 1377: 86 و 85)
رادكیف براون در كاركردگرایی خود به شدت تحت تاثیر دوركیم قرار داشت، به طوری كه بسیاری از مفاهیم دوركیمی را اخذ نمود. و بی این مفهوم «مقدم جامعه در برابر فرهنگ» را كه مورد پذیرش جامعه شناسان است، از جمله دوركیم كه نقش بسزایی در تثبیت این مفهوم در نزد جامعه شناسان داشت؛ وارد انسان شناسی بریتانیا كرد.
«در انسان شناسی تغییر این دیدگاه، یعنی پی بردن به اینكه علم اثباتی مقیاس مناسبی برای سنجش عقلانیت دین نیست، را با این بحث مرتبط دانستهاند كه در جامعه ابتدایی مردم تمایز بارزی بین جادو و تكنولوژی قائل میشوند، جادو كاركرد مهمی را در ساختیابی موقعیتهای غیر قابل پیشبینی و خطر ایفا میكند. و این تحت تاثیر اندیشه معای دوركیم بوده است.» (تامسون، 1381: 16)
– طبیعت پرستی
ماكس مولر نظری مقابل جان پرستی دارد، به نظر وی این مطلب كه «دین بر تجربهای نهاده شده كه همه اقتدار خود را از آن میگیرد از اصول متعارف است. «به نظر وی، دین برای آنكه به عنوان عنصر مشروع به آگاهی ما جایی را كه شایسته اوست دارا باشد، باید مانند همه شناساییای دیگرمان، از نوعی تجربه محسوس آغاز كند. وی با استفاده به شعار قدیمی فلسفه تجربی كه میگوید «هیچ چیز در تعقل ما نیست كه پیش از آن در حواس ما نبوده باشد»، همین شمار را در مورد دین بكار میبرد و میگوید: «هیچ چیز در ایمان ما نمیتواند وجود داشته باشد كه پیش از آن به حس در نیافته باشیم.
از دید وی دین میبایست نه الزاماً همچون خواب و خیال آشفته بلكه همچون دستگاهی از اندیشهها و اعمال باشد كه ریشه در واقعیت دارند. از دید ماكس مولر، شكل گرفتن روان برای این بود كه مساله مرگ را تبیین كند و نه مسلم خواب را، سپس بر اثر اوضاع و اموری گوناگون كه تا حدی اتفاقی بودهاند، روانهای افراد بشر به محض جدا شدن از تنها، ظاهراً به تدریج در قلم باشندگان الهی كشیده شده و سرانجام خودشان بدین ترتیب به نوعی الوهیت دست یافتهاند. (همان، 107-100)
این نظریه تا حدی بر تعدادی از اصول موضوعه زبانشناختی نهاده شده است كه در گذشته و حال، ایرادهای بسیار بر آنها وارد شده است. و بسیاری از تطابقهایی كه ماكس مولر گمان میكرد مابین نامهای بیانگر خدایان در زبانهای اروپایی وجود دارد، ایراد گرفته و گرفتهاند كه چنین تطابقهایی در كار نیست. و این سئوال مطرح شده بود كه تطابقهای مورد بحث نه تنها ممكن است نشانه وجود دینی بسیار بدوی نباشد بلكه احتمال دارد نتیجه وامگیریهای مستقیم، یا برخوردهای طبیعی، همین اواخر پدید آمده باشند. (همان، 108)
انتقاد دوركیم به نظریه طبیعت پرستی: اگر چنانچه طبیعت پرستی اعتقاد دارد، اندیشه دینی از اینگونه تفكرات برخاسته باشد، در آن صورت به دشواری میتوان تبیین كرد كه اندیشه دینی توانسته باشد پس از نخستین آزمایشهای تفكر بشری باز هم دوام بیاورد، در نتیجه دوام واقعی این اندیشه و ماندگاریاش در طول زمان از توانایی درك بشر خارج میشود. تصوری كه دین از عالم میدهد بویژه در آغاز تاریخ، ناپروردهتر و ناقصتر از آنی است كه توانسته باشد زمینه اعمالی سودمند در طول زمان را برای بشر فراهم كند. [از دیدگاه دینی طبیعت برستانه چیزها بی كم و كاست موجودات زنده اندیشندهاند، هر چون خود آگاهیها و شخصیتهایی كه تخیل دینی از آنها عوامل مؤثری در پدیدههای عالم ساخته است.] بنابراین اگر دلیل وجودی دین را چنین تصور كنیم كه دین میبایست راهنمای بشر در روابطش با چیزهای عالم باشد، در این صورت دین به راستی در وضعی نبوده است كه بتواند این نقش را ایفا كند و اقوام و مردمان روی زمین هم بیتردید میتوانستهاند از این نقطه ضعف در عمل آگاه شوند: با تكرار موارد ناكامی، كه بیگمان بیشتر از موارد موفقیت میبودهاند، بشر به زودی به این آگاهی میرسیده كه چنین انتظاری از دین بیهوده و رسمی كه او در پیش گرفته دور از صواب است. این مكتب هم از دین تصویری و هم آلود میسازد. زیرا معتقد است كه دین چیزی جز دستاورده عظیم كه هیچگونه ارزش عینی ندارد نیست. در هر صورت اگر موضوع اصلی دین بیان نیروهای طبیعت باشد، ممكن نیست در این چنین چیزی دیگر جز توهمهایی مایوس كننده كه ادامه بقایشان بسیار نامعقول مینماید، بجوئیم. از نظر دوركیم همه نیروهایی كه در جهان بروزی دارند، اعم از آنهایی كه درون ما قرار میگیرند، با در بیرون ما، دارای طبیعتی واحداند. بویژه هیچ دلیلی وجود ندارد كه توانسته باشد سبب شود به بعضی از این نیروها حیثیت برتری در مقایسه با بعضی دیگر نسبت دهیم. پس اگر دین به واقع زاییده این نیاز بود كه عللی برای پدیدههای فیزیكی در نظر بگیریم آن نیروهایی كه از این راه توانستهاند به ذهن بشر برسند، ممكن نبوده لاهوتیتر از نیروهایی باشد كه دانشمند امروزی برای این منظور در نظر میگیرد. یعنی اینكه نه به موجودی لاهوتی نیاز بوده و نه در نتیجه به دین. انسان بدوی احساس خواری در برابر عظمت جهان ندارد كه این القاء كننده تفكر دینی باشد. او به هیچ وجه آگاه نیست كه نیروهای عالم به راستی دین قدر برتر از نیروهای خود او باشد. انسان بدوی معتقد است میتواند بر عناصر طبیعی فرمان براند و خود دین در دادن این گونه امنیت به او سهیم است، چون فكر میكنند دین به بشر قدرتهایی گسترده بر طبیعت میدهد. مراسم دینی تا حدی برای آن است كه بشر بتواند اراده خود را بر جهان تحمیل كند. پس ادیان نه تنها زاییده احساس زبونی بشر نسبت به طبیعت نیستند، بلكه بیشتر از احساس مخالف آن برخاستهاند. حتی برترین و ایده آلیستیترین ادیان تاثیرشان بر این است كه به بشر در مبارزهاش با اشیا اطمینان دهد. (همان، 119-109)
– توتم پرستی به عنوان دین بنیانی
كاركرد دین از نظر امیل دوركیم
استدلال دوركیم در زمینه دین «توجیه كاركردی یا فویكسونامی ادیان است كه با بینش كاركردگرایی او انطباق دارد. دو معتقد است كه نقش و وظیفه مثبت دین نه تنها در همبستگی اجتماعی و روابط اجتماعی غیر قابل انكار است، بلكه در حل و فصل مشكلات اجتماعی، در ایجاد یگانگی و در معنویتی كه در جامعه بوجود میآید نیز سخت اهمیت دارد. به علاوه دین موجب ثبات، استمرار و پایداری جامعه میشود. دوركیم استدلال میكرد كه یكی از خصوصیات ضد اجتماعی این است كه قبل از فرد و افراد و بعد از افراد وجود داشته و دارد و در میان تمام نهادهای اجتماعی، دین بیشتر از همه واجد این خصوصیت است، در نتیجه دین وظیفه و كاركرد استمرار جوامع بشری از گذشته به آینده به عهده دارد و این خصوصیت از كاركرد گرایی دین ناشی میشود. (توسلی، 1380: 60و59)
«هاری آلپر، پژوهشگر دوركیمی، چهار كاركرد عمده دین را از نظر دوركیم به عنوان نیروهای اجتماعی انطباط بخش، انسجام بخش، حیات بخشی و خوشبختی بخش طبقهبندی گروه است.» آیینهای مذهبی از طریق تحمیل انضباط بر نفس و خویشتنداری، انسانها را برای زندگی اجتماعی آماده میسازند. تشریفات و مراسم مذهبی مردم را گرد هم میآورد و بدین سان پیوندهای مشتركشان را دوباره تصدیف میكنند و در نتیجه همبستگی اجتماعی را تحكیم میبخشد. اجرای مراسم مذهبی، میراث اجتماعی گروه را ابقا و احیا میكند و ارزشهای پایدار آنرا به نسلهای آینده انتقال میدهد. دین یك كاركرد خوشبختی بخش نیز دارد. زیرا كه با برانگیختن احساس خوشبختی در مومنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقیای كه خودشان جزئی از آنند، با احساس ناكامی و فقدان ایمان در آنها مقابله میكنند. دین با مقابله با احساس فقدان كه در مورد مرگ هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی تجربه میشود به تثبیت توازن اعتقاد خصوصی و عمومی یاری میرساند. در وسیعترین سطح، دین به عنوان یك نماد اجتماعی، به گرفتاریهای وجودی انسان معنای خاصی میبخشد، زیرا فرد را به قلمرو فرافردی ارزشهای متعالی وابسته میسازد، همان ارزشهایی كه در نهایت امر ریشه در جامعه دارند. (برگرفته از سایت رشد.)
دوركیم انگیزه دیگری نیز برای بررسی كاركردهای دین داشت كه همان علاقه او به مكانیسمهایی بود كه میتوانند در مواقع به خطر افتادن سامان اجتماعی به كار آیند. از این جهت او در جستجوی همان چیزی بود كه امروزه به عنوان معادلهای كاركردی دین در یك زمانه اساساً غیر دینی توصیف میشود.
✔️ بهترین کیفیت 💯 از 💯
✔️ پشتیبانی 24 ساعته
✔️ مناسب ترین قیمت